سلام سلام یه سلام به قشنگیه صورت ماهتون .دوستای خوبم چطور مطورین. اقا معین الدین که تازه داره یکم حالش رو به راه میشه. یعنی اولش که هفته ی پیش باشه مریض شد والان داره خوب میشه. بزارین از اولش بگم. معین الدین یه روز که اتفاقا از اون روزایی بود که کلی هم پدر و مادرشو اذیت کرده بود مریض شد البته از این مریضیها که تو تابستون اکثر نینیها میگیرن ولی خدا رو شکر یه کم خفیف تر تا حدی که تونستیم بریم مسافرت و انچنان اذیت نشیم. البته بنده خدا پسرم بعضی وقتا حالش بد میشد ولی یه وقتایی هم با محمد جواد پسر عموش بازی میکرد. خلاصه اینکه تمام اون دو روزی که رفته بود خونه ی پسر عموش مریض بود. ولی این پایان مسافرتش نبود تازه بعدش می خواست بره خونه ی مامان بزرگا و بابا بزرگاش. اونجا دیگه خوب شده بود و کلی بهش خوش گذشت. یه جوجوک کوچولو از بابابزرگ مامانش هدیه گرفت که خیلی نازبودولی حیف که یه روز یه پیشیه ناقلا اومد و اونو خورد. بیچاره جوجوکه. نمی دونید چقدر زرنگ بود. هر جا که معین میرفت اونم تندی دنبالش میرفت. اصلا ول کن نبود به محض اینکه می خواستیم از پله ها بریم بالا تند تند پله ها رو یکی یکی میپرید و میومد بالا بیچاره فکر میکرد معین مامانشه.هر چیزی هم که براش میریختی می خورد ادم دهنش ولی حیف که مرد. بعد تو یه روز نسبتا خنک بهاری معین با خاله سحر و عمو کیانوش رفتند دریا. دریا طوفانی بود ولی شن بازی خیلی چسپید. خلاصه که همه خوب و خوشو خرم برگشتیم خونمون والان هم طبق معمول پسر گل قصه ی ما که یه قصه ی راست راستکیه خوابه.بازم میام با خاطرات جدید از گل پسر
سلام خوبی معین الدین چه خبر سمانه جان
شمال خوش گذشت ما هم رفتیم شمال البته روز اخر نتونستم خداحافظی کنم و برق هم رفت
امیدوارم دفعه دیگه خاطرات بیشتری از معین و محمد جواد بنویسی
راستی چی شد اسم پسرت را معین الدین گذاشتی
سلام میبینم اپ نیستی اپ کن دیگه منتظرم
سلام گل پسر قند عسل
خوشحالم که سفر خوبی داشتی. ایشاله هیچوقت مریض نشی.