تولد 4 سالگی خلود گل مامان و بابا
امسال تولد رو بر خلاف سالهای پیش به پیشنهاد خود خانم کوچولو تو خونه و فقط با حضور فامیلها برگزار کردیم هرسال بین دوستان برگزار میکردیم و گفتیم یه سال هم بین فامیلهای درجه اول انجام بشه.
به علت اینکه تازه خونه رو نقاش کزدیم نتونستیم زیاد تزیین کنیممممممممممممممم
کیک به انتخاب خود خلود sterawberry girl بود و شام هم سالاد ماکارونی و سالاد الویه و سوسیس بندری و دلمه برگ مو و پیتزایی که از بیرون سفارش داده بودم
انشاالله سالیان سال سالم تندرست زنده باشییییییییییییییییییییییییی
اولین روز مدرسه
به در مدرسه رسیدیم و گفتند پیش یک یا همون LKG صبر کنن و به هرکدوم از بچه ها یه هدیه دادن و بعد رفتیم تو یک سالن بزرگ و هر معلمی اسم دانش اموزای کلاسش رو خوند و رفتیم به کلاس مربوطه و هی عکس گرفتیم تا اینکهخانم معلم گفتن مامانا دیگه تشریف ببرن و اینجا بود که خلود چهره واقعیشو نشون داد و زد زیر گریه و من دوباره.ولی من اومدم خونه و سنگ دل شدممممممممممممم وتا ظهر نه دستم به کار رفت و نه خوابم برد همش چهره خلود میامد تو نظرم که ماما نرو منم میخوام باهات بیام و ظهر که ازتو پنجره منتظر اومدن خلود و بابایی بودم با دیدنشون
دلم پرکشیدددددددددددددد و فهمیدم چقدر به این ۲ نفر احتیاج دارم و بدونشون نمیتونم نفس بکشم و اینکه چقددددررررر منتظرشون بودم.
انشاالله که فردا و فرداهای دیگه رو راحتر از امروز بری و این روزها خاطره بشه.
این هم عکسای امروز به ترتیب از صبحونه خوردن تا دم اشک ریختن
اینجا گریه ها کم کم شروع میشه
لوازم مدرسه
خلود خانم امسال وارد مدرسه میشه و میره بیش دبستانی ۱.البته مدرسه انکلیسی میره و این مدارس از سه سال و نیمی ورودی دارن و سال بعد میشه بقول خودمون بیش ۲ و بعد کلاس اول.
خلود روزیکشنبه از ساعت ۸ تا ۱ میره مدرسه انشاالله و دعا کنید نق نزنه و کریه نکنه و اعصاب ما رو هم خراب نکنه
این وسایل مدرسه هست که براش خریدیم و بست بعدی انشاالله درمورد تولدش هست و عکسهای روز اول مدرسه
باغ وحش
جمعه گذشته رفتیم باغ وحش و اولین بار بود که خلود میرفت اونجا و خیلی خوشش اومده بود اما چون درست نخوابیده بود و خسته بود کمی بدخلق بود واصرار داشت بغلش کنیم وتند تند قفسها رو نشونش دادیم تا دفعه بعد سر فرصت ببریمش.اما خودش فیل و زرافه و شیر و خرس رو از تو کتاب داستاناش میشناخت و خیلی براش جالب بود البته من اصلا باغ وحش رو دوست ندارم چون دلم برای حیوونهای بی زبون میسوزه.
سلامی دوباره
خیلی وقت میشه که وبلاگ رو اپ نکردم .نمیدونم چرا تنبل شدم با اینکه تو دقیقه به دقیقه یه شیرین کاری انجام میدی و دست به یک استکشاف جدید میزنی.ماشاالله صبح تا شب که از حرف زدن و راه رفتن و سوال پرسیدن خسته نمیشی و خیلی وقت میشه که از خواب نیمروزی خبری نیست و خیلی لاغر شدی و شبها هم از زور خستگی میخوابی و اگه به خودت باشه که تا صبح میخوای بیدار بمونی۰از صبح تا شب عروسکت دستته و میخوابونیش و حمومش میکنی و بهش شیر میدی و واقعا یه مادری براش میکنی که نگووووو و همش میگی ماما یه نی نی بیار خواهر باشه تا من بخوابونمش و بهش شیر بدم و پستونک دهنش بزارم و من اینطور میشم
خلاصه کل وقتم با شما پر هست و فول تایم کار میکنم (البته تو خونه)کلی کتاب تافل و تست و اینا خریدم که بخونم و فوق امتحان بدم امااااااااا دریغ از یک ساعت مطالعه درست و حسابی تا میام بخونم میگی ماما جیش دارم-اب میخوام-ادامس داری-ماما ماما ماما -بله- یه قصه بگو-اینا چیه میخونی بیا نقاشی کنیم-پازلم کوووووووووو و....................
عربی که کامل حرف میزنی و فارسی هم کلا میفهمی اما تو جواب کمی اول شخص رو سوم شخص میگی و کلی خنده دار حرف میزنی.مثلا بهن میگن مامانت کو؟میگی مامانت تو اتاقه.وقتی ساکت میشی و صدایی ازت نمیشنوم دلم هری میریزه چون میدونم این ارامش قبل از طوفانه و حتما یه خراب کاری کردی و دست گل به اب دادی.رز لبهایی که تازه خریده بودم و گروووووووون رو باز کرده بودی و بدون اینکه بکشیشون پایین دراشونو بسته بودی و له شده بودن و من با دیدنشون.کفش و کیف و شالهامو که دیگه نگووو همه رو میپوشی و عینکمو به چشم میزنی که نا حالا ۱۰ تا شکوندی و میگی میرم خرید چیزی نمیخوایی؟یا عرو سکتو میاری میگی نگهش دار تا برم و بیام اذیتم میکنه.هنوز خودت کوچیکی یکی دیگه رو هم میاری برات نگه دارم.خلاصه کم کم داری خانم میشیییییییییی
خدا سالم نگهت داره و عاقبتت به خیر بشه
سومین قرقیعان با هم
بسته های شکلات برای نی نی ها و مامانا
بسته های شکلات که بابایی برد اداره خلودی خانم خلودی و دوستان