بزارین یه توضیحی راجع به این وبلاگ بهتون بدم. من مامان معین الدینم .خواستم این وبلاگ رو براش درست کنم تا به این بهانه هر روز( البته تا جایی که بشه یعنی منظورم اینه که اگه مسافرتی پیش نیاد یا هر اتفاقی که به موجب اون نتونم بیامو عکسای جدیدشو بزارم)از کاراش عکس بگیرمو یکمم عکسا رو شرح بدم.تا هم بستگانم که تو شهر ما نیستند بتونن هر روز معین رو ببینند هم به یک خاطره ی شیرین برای سالهای دورتر عمرش تبدیل بشه.برای همین از همتون عذر می خوام اگه جملاتم زیاد جالب نیست یا از نظر شما وبلاگ جذاب نیست. به بزرگیه خودتون ببخشید.
با سلام تصاویری که می بینید مربوط به اتفاقات بعد از ظهر ۵ اردیبهشت می باشد و بس.معین الدین رفته سراغ کتابخونه ی کوچک منو پدرش . قبلش کلی کتابا رو ریخته ولی تا به قران رسیده مثل همیشه گفته مامان.مامان.قرانه؟کما اینکه تو عکسم از حرکت دهنش پیداست منم گفتم اره یه وقتی نندازیشا این با بقیه فرق می کنه بعد بدون اینکه بهش بگم گفت بوس کنم . منم درش اوردم و بوسش کرد. با باشم که اومد خونه طبق معمول اگوگ(خروس بادی موجود در پارک). حالا مگه بیرون میاد یه بار دو بار سه باربلیط رو تمدیدش کردیم اخرشم با گریه اوردیمش بیرون. عکس اخریم اگه دقت کنیدهنوز شاکیه .امروزم که جمعه باشه روزیه که متعلق به عمو فیتیله ای هاشه از جاشم تکون نمی خوره .امروز معین با نمایش سربازان فیتیله ای خیلی حال کرد .ازحیات وحش فیتیله ای هم همین جور. خیلی دوست دارم تو یکی از قسمتای برنامه ی فیتیله شرکت کنه ولی حالا حالا ها نمی تونه چون خیلی کوچیکه و گمونم سالن رو بزاره رو سرش. الان مثل همیشه تو خواب نازه . به همه ی اونایی که لطف می کنن و به وبلاگش سر می زننو عکساشو میبینن به ویژه سارای دوست داشتنی(وبلاگ مایکل جکسون ساز طبیعت)سلام رسونده.