با نام خدا . اولین عکس مال وقتیه که شیطون بلا اومده برای فضولی پشت میز کامپیوتر من. دومی در حال خوردن بیسوتی (بیسکوییت) سومی هم در پایان روز تازه یاد گرفته کمک کنه و یه اسکاج گرفته افتاده به جون کابینتام. ول کن معامله ام نبود هر چی بهش می گفتم بیا لباساتو عوض کنم می خوایم بریم مهمونی پیش نینی ها ول نمی کرد. ولی شب خوبی رو پشت سر گذاشت تو مهمونی دوستای قدیمیش که اسماشون علیرضا و فریما ومستانه بود رو دید وکلی حال کرد.امروز که ۴ اردیبهشت باشه کلی شیطونی کرد ساعت ۳ بعد از ظهر خوابید . الانم ساعت ۳:۳۰ است. جدیدا اگه هر چیز خوردنی که دستش باشه ازش یه ذره بگیری داد می زنه وبا حالت عصبانیت می گه خوردی؟ خوردی؟تازه وقتی سرش داد می زنی با خونسردی هر چه تمام تر می گه چقد حف می ننی مردم خوابیده(چقدر حرف می زنی مردم خوابیدن)
با عشق کار کردن بچه ها آشنام ! من هم دوتا دخترخاله و پسرخاله ی دوقلو دارم که کم کم داره ۳ سالشون میشه ... رامتین و رسپینا ...همش دلم براشون تنگ ولی وقتی میرم پیششون همش دلم میخواد فرار کنم !!!!!!!!!!
فکر کنم تو هم شرایط خواهرمو داری اون ۲۵ سالشه و اونم همیشه دلش برای معین الدین تنگه ولی وقتی می اد سراغش می خواد فرار کنه.(عجب تفاهمی)
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
با عشق کار کردن بچه ها آشنام ! من هم دوتا دخترخاله و پسرخاله ی دوقلو دارم که کم کم داره ۳ سالشون میشه ... رامتین و رسپینا ...همش دلم براشون تنگ ولی وقتی میرم پیششون همش دلم میخواد فرار کنم !!!!!!!!!!
فکر کنم تو هم شرایط خواهرمو داری اون ۲۵ سالشه و اونم همیشه دلش برای معین الدین تنگه ولی وقتی می اد سراغش می خواد فرار کنه.(عجب تفاهمی)