معین الدین و بعد از ظهر روز دوم اردیبهشت۱۳۸۷

اولین عکس رو موقع رفتن بیرون از معین گرفتم. دومیرو  وقتی بهش گفتم بخند تا ازت عکس بگیرم ازش گرفتم. بعد تو ماشین خودش بهم گفت ازم عکس بیدیر.وقتی رسیدیم به مغازه تا بابای معین الدین بره وبرای خونه خرید کنه معین به من گفت عمو جون بزن (منظورش همون برنامه ی فیتیله بود که من براش تو موبایلم ریخته بودم)من بلافاصله ازش عکس گرفتم نتیجش این شد که می بینید.تو ایستگاه بعدی که باباش از ماشین پیاده شد تا بره به کارش برسه اونم چشمشو دور دید و رفت پشت فرمون. وقتی رسیدیم خونه از اونجایی که رفته بود ارایشگاه باید می رفت حموم. در اخر هم طبق معمول همیشه برنامه ی فیتیله و دیگر هیچ. 

نظرات 3 + ارسال نظر
عمو سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1387 ساعت 09:10 ق.ظ http://www.pardiseshgh.blogsky.com

سلام مهربون :
دانستن ... تامل کردن و لحظه ای از همه دغدغه های پیرامونی فارغ شدن ...لذتی است شیرین و پی بردن و درک این لحظه شیرینی مضاعف ... شاید نکاتی را شنیده باشیم ... اما خواندن مجدد نکات ...یاد آور وعده هایی است که هر از چند گاه در خلوت تنهایی به خود داده ایم ... پس با «فکر نو » باشید تا همیشه ... شاد باش و شاد زی..........دوستارهمیشگی شما خودم

کریم سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1387 ساعت 03:21 ب.ظ http://moeenooddin.blogsky.com

سلام:

از اینکه در کار ها برنامه دارن جای خوشحالیه شنیدن برنامه های بچه ها برای همسالان یک تجربه میشه .
کارهای نو وجدید جای شنیدن بسیار دارد .
از اینکه روان و سلیس بیان مطلب نمودید متشکریم.

دوستار کریم



دایی پووا سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1387 ساعت 06:05 ب.ظ

دایی پووا فدات شه معین چقدر لاغر شدی خونه ی دایی پووا کی میای

دایی پویا جونم من هفته ی دیگه میام پیشتون. منتظرم باش .اومدم منو ببر پارک.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد